بنام مهربانترینم که وجودش آرامشبخش همیشگی من بوده و هست و خواهد بود.

بودن تو محیط کار یه گوشه دور از کسایی که بشه باهاشون حرف زد منو به سمت این خلوت کشوند که بتونم با مهربونم حرف بزنم و با نوشتنشون هم آروم شم و هم با گذشت زمان بتونم روزهای خلوتمو بیاد بیارم. نمیدونم از کجا باید شروع کنم الن نزدیک به چهار ماهه که زندگی من کاملن تغییر کرده وارد دنیای جدیدی شدم و همینطور وارد دوران جدیدی از زندگی قشنگم اره یه زندگی قشنگ پرا ز لحظه های ناااب اونقد ناب که تا چندوقت اول همش خواب میدیدم که دارم خواب میبینم زندگی واقعیمو اگه الان بخوام از ریزشون بگم اشکام بهم مجال نمیدن و تو این مکان امکانش نیست اما مهربونم نمیدونم چجوری میتونم تشکر کنم از اینهمه حال خوووب و لحظه های قشنگی که بهم هدیه کردین تمام اون چیزهایی که آرزوی داشتنشون تو خیلی از تنهاییام داغونم میکرد همه رو با بهترین حال و کیفیت بهم دادین همه اون خواسته هایی که دلم میدید و میخواست امانمیتونستم بدستشون بیارم و در دیگران دیدنشون بدجوری دلگیرم م یکرد که چرا من نمیتونم این خوشها رو داشته باشم شما بوقتش به بهترین شکل بهم دادین درست مثل همون داستان حضرت عشق که برا دادن نون اگه بیشتر صبوری میکردی به جای نون تازه حلوا و نون با هم بهت داده میشد شما دقیقن همین کارو کردید با من هرچند. این سه تا نقطه رو گذاشتم که یادآوری نشه برام چیزیکه گذشته و نمیخوام هیچوقت بیاد بیارمش . امروز دلگیر از نبودن هم صحبت تو فضای کارم داشتم یه سخنرانی از دکتر سروش گوش میدادم که توش این شعر از حافظ رو خوند که خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست و باقی تفسیر شعر که بهم فهموند کسی که خدا رو داره نباید از تنهایی بترسه و دگرگون شه چون خدا بهترین و قشنگترین همدم یه انسان میتونه باشه با این حرف بدجوری خجالت کشیدم که چرااا من این موضوع به این مهمی رو فراموش کردم و خواستار هم صحبت شدم واسه همین تصمیم گرفتم این وبلاگو بسازم و هروقت دلتنگ حرف زدن شدم بیام اینجا و با مهربونم حرف بزنم تا دلم دوباره پر از نور بودنش شه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها