خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجتست



بنام مهربانترینم که وجودش آرامشبخش همیشگی من بوده و هست و خواهد بود.

بودن تو محیط کار یه گوشه دور از کسایی که بشه باهاشون حرف زد منو به سمت این خلوت کشوند که بتونم با مهربونم حرف بزنم و با نوشتنشون هم آروم شم و هم با گذشت زمان بتونم روزهای خلوتمو بیاد بیارم. نمیدونم از کجا باید شروع کنم الن نزدیک به چهار ماهه که زندگی من کاملن تغییر کرده وارد دنیای جدیدی شدم و همینطور وارد دوران جدیدی از زندگی قشنگم اره یه زندگی قشنگ پرا ز لحظه های ناااب اونقد ناب که تا چندوقت اول همش خواب میدیدم که دارم خواب میبینم زندگی واقعیمو اگه الان بخوام از ریزشون بگم اشکام بهم مجال نمیدن و تو این مکان امکانش نیست اما مهربونم نمیدونم چجوری میتونم تشکر کنم از اینهمه حال خوووب و لحظه های قشنگی که بهم هدیه کردین تمام اون چیزهایی که آرزوی داشتنشون تو خیلی از تنهاییام داغونم میکرد همه رو با بهترین حال و کیفیت بهم دادین همه اون خواسته هایی که دلم میدید و میخواست امانمیتونستم بدستشون بیارم و در دیگران دیدنشون بدجوری دلگیرم م یکرد که چرا من نمیتونم این خوشها رو داشته باشم شما بوقتش به بهترین شکل بهم دادین درست مثل همون داستان حضرت عشق که برا دادن نون اگه بیشتر صبوری میکردی به جای نون تازه حلوا و نون با هم بهت داده میشد شما دقیقن همین کارو کردید با من هرچند. این سه تا نقطه رو گذاشتم که یادآوری نشه برام چیزیکه گذشته و نمیخوام هیچوقت بیاد بیارمش . امروز دلگیر از نبودن هم صحبت تو فضای کارم داشتم یه سخنرانی از دکتر سروش گوش میدادم که توش این شعر از حافظ رو خوند که خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست و باقی تفسیر شعر که بهم فهموند کسی که خدا رو داره نباید از تنهایی بترسه و دگرگون شه چون خدا بهترین و قشنگترین همدم یه انسان میتونه باشه با این حرف بدجوری خجالت کشیدم که چرااا من این موضوع به این مهمی رو فراموش کردم و خواستار هم صحبت شدم واسه همین تصمیم گرفتم این وبلاگو بسازم و هروقت دلتنگ حرف زدن شدم بیام اینجا و با مهربونم حرف بزنم تا دلم دوباره پر از نور بودنش شه.


سلام مهربونترینم امروز بیست و. یکم آذرماه 98 یه آخر هفته خووب هست  دیشب وقتی همراه کارتو نصب کردم و دیدم حقوق برج هشت و کامل ریختن حقوقی که 3 برابر حقوق هر ماه من تو شهر خودم بود بعد از هفت سال کار کردن خیلی حس خوبی داشتم از اینکه یکی دیگه از لطفای قشنگتون رو با تمام وجود حس کردم دیشب خیلی حس خوبیه وقتی تلاش میکنی یکماه که کارتو به بهترین شکل انجام بدی بعد در قبال کار خوبت حقوق دریافت میکنی حس خیلی خوبیه هزار بار شکرت مهربونم ارزو میکنم این حال خوب نصیب همه اونایی که نیاز دارن به این حس بشه دیشب حالم خیلی خوب نبود اون حال گرفته هر ماه رو داشتم و چقد نیاز داشتم نازمو بکشن خداییش جون دلم خیلی مهربونه و حواسش هست اما خب اونکه درون من نیست بدونه گاهی یکم کمتر حرف زدن میتونه خوبتر باشه یکم تو خودت بودن میتونه کمک کننده باشه چقد از دیروز دلتنگ مامانمم چقد دلم برا بودن کنارشو حرف زدن باهاشو گوش کردناش تنگ شده همیشه با تمام وجودش حرفامو گوش میده کاری که فقط از دست یه مادر برمیاد و هیییییچ آدمی تو دنیا نمیتونه به این خوبی درک کنه حال بچه هاشو خداجوونم بابت وجود مامان خوووبم هزززااااار بار شکرررررررر برا وجود همه اعضای خانوادم شکر چقد یهو دلم شکرگزاری خواست 

شکرگزاری امروز بیست و یکم آذرماه:

1- مهربونم بابت نعمت قشنگ سلامتی که به من و خانواده م دادین سپااااااس

2- مهربونم بابت پدرو مادر و خواهرو برادر و خانواده خوووبی که بهم دادین سپاااااس

3- مهربونم بابت دادن جون دلم که شده بهترین یاور لحظه هام سپاااااس

4- مهربونم بابت آرامشی که دارم تو لحظه هام سپااااس

5- مهربونم بابت کار خوبی که روزی من کردید سپاااااس

6- مهربونم بابت نگااه زیبااتون که هر لحظه کنارم حسش میکنم سپااااس

7- مهربونم بابت تفکرات خوبی که به ذهنم میارید و مسیرو بهم نشون میدید سپااااس

8- مهربونم بابت حال خوبی که از گرفتن اولین حقوق کاملم بهم دادین سپااااس

9- مهربونم بابت دل نگرانی که برای مردمم دارم سپاااس

10- مهربونم بابت حال خوبی که از دیدن گلدون قشنگم میگیرم و میتونم باهاش ارتباط برقرار کنم سپااااس

 

چقد خوبه که هر روز بتونم بیام اینجا و سپاسگزاریمو بنویسم و حالم اینجوری از بابت داشته هام بهترو بهتر شه.

خب من کم کم برم سراغ کارو بار و شروع کنم یه روزکاری قشنگ رو چقدد خوبه که امروز زود میرم خونه و میتونم یک روزو نصف رو کامل استراحت کنم. به امید روزیکه مامانم بیاااد و دوباره بتونم بشینم پیشش و باهاش یعااالمه درد دل کنم.


سلام مهربونم امروز دوشنبه یه صبح عااالیه که پر انرژی اومدم سرکار و آماده یه شکرگزاری عاالی هستم برای امروزم

1- مهربونم سپااس بابت نعمت انرژی و حال خوووبم

2- مهربونم سپاس بابت نعمت سلامتی خودم و تمامی خانواده م 

3- مهربونم سپاس بابت وجود شما و حس آرامشی که از بودنتون در کنارم دارم.

4- مهربونم سپاس بابت حقوقی که از تلاشم دریافت میکنم و حس خوب استقلال رو دارم هزاران بار شکر

5- مهربونم سپاس بابت کمکهاتون برای خرید ماشین که تو تک تک لحظاتش حضورتون رو با تمام وجود حس میکردم

6- مهربونم سپاس بابت وجود جون دلم و مهربونیاش و دل پاکش

7- مهربونم سپاس بابت خانواده شوهر خووبم که همگیشون نسبت به من مهربونن

8- مهربونم سپاس بابت اعتملدی که به شما دارم و دلم قرصه به بودنتون

9- مهربونم سپاس بابت دوستان خوبی که دارم و بهم انرژی مثبت میدن

10- مهربونم سپاس بابت خواهرو برادر و مامان و بابای خوووبم که باوجودیکه دورم ازشون اما دلم پیششونه و با شنیدن صداشون پراز حال خووب میشم.

11- مهربونم سپاس بابت آرامشی که تو محیط جدید زندگیم دارم.


سلام مهربونم 

امروز بدجوور حالم بده حال دلم گرفته از دیروزه مهربونم دیروز روز بدی رو گذروندم بحثم با جون دلی که تمام تلاششو کرد حالمو تغییر بده اما من دلگیر از صادق نبودنش و نفر دوم زندگیش بودنش بودم چیزی که با نازو نوازش درست نمیشد با عمله که درست میشه اینکه نفر اول زندگیش مادریه که منو ن بعنوان یه دختر که بعنوان عروس دوست داره اذیتم میکنه اینکه من با تمام وجودم محبتمو بهشون نشون دادم و مثل یه مادر برام عزیز بوده اما الان دیگه نه دیگه برام دوسداشتنی نیست فقط بهش احترام میذارم چون مادر شوهرمه نه چیزی بیشتر حالا متوجه میشم که چرا اون کسی که دختر برادرشه اونو تو هرچیزی دخالت نمیده چیه منم باید همین رویه رو در پیش بگیرم و بدون توجه به اون زندگیمو خوب کنم جوریکه زندگیمن قشنگ باشه حال اگه پسرش میخواد باهاش ارتباطی داشته باشه به خودش مربوطه مهربونم دلم خیلییی میخواد داداشش بره سر کار اما اینکه تو خونه و زندگی من باشه برام راحت نیست چون امن تو خونه خودم دیگه راحت نیستم و امیدوارم اینو شوهرم لاقل درک کنه که سخته بودن کنار کسی که راحتی رو از زندگیم میگیره چون من غریبه م نسبت به اوناو مثل دخرداییشون راحت نیستم امیدوارم اینو درک کنن لاقل. مهربونم منم زود سر چیزای الکی ناراحت میکنم خودمو و زندگی قشنگمونو دلگیر میکنم اقا دوست نداره نداشته باشه بدرک مگه مهمه؟؟ اونیکه باید دوست داشته باشه مهمه اول از همه ما خدارو داریم بعد از خدای خوبمون هم جون دلم دوسم داره و خانواده خووبم پس بقیه مهم نیستن ما احتراممونو میذاریم راجع به این موضوع هم دیگه هیچ حرفی نمیزینیم اصلننننن مثل هر روز میریم خونه شاد و خندون بدون هیچ حرف اضافه ای میشینیم تلویزیون میبینیم و انار دون میکنیم میخوریم وقتی هم زنگ زد مامانش ما حرفی نمیزینیم پا میشیم میریم اما بی احترامی نمیکینیم اگه گفت با من حرف بزنه فقط یه احوال پرسی میکنیم و تموم. بجاش به خودم میرسم و موهامو خوشگل میکنیم ناخنامو درست میکنم وسایل یلدا رو کم کم اماده میکنم اتاقو تمیز میکنم جارو برقی میکشم و گلدون طلا خانومو تمیز میکنم و اهنگ میذارم و کم کم شرو میکنم خطاطی رو بعد کلیی فاصله تا روحمو اروم کنم و شاد و همه چیزای حاشیه ای رو میذارم دور و با توکل به شما مهربونم میرم جلو .


سلام مهربونم 

از دیروز بدجوری دلم گرفته هرچقدر هم که فکر میکنم تا دلیلشو بفهمم متوجهش نمیشم راستش رو بخواید حس میکنم دلتنگ شما هستم خیلیی زیاد دلم یه حال خووب میخواد با شما یه خلوت قشنگگگگ پر از حس بودن شما و آروم شدن روحم و لبریز شدنش از عشق شما چقد خوبه بودنتون هییچ آرامشی تو دنیا جای آرامش حضورتونو نمیتونه بگیره ، همه آرامشای دنیا زیباییای خودشونو دارن و هر کدومشون برای نزدیکتر شدن به شما جایگاه خودشو داره مهربونم ممنونم بابت همه قشنگیهای زندگیم و همینطور نعمت قشنگ سلامتیو خانواده های خوبمون و عزیزدلم که وجودش برام پر از آرامشه کمکمون کیند که روز به روز بتونیم بهتر باشیم و به شمانزدیکتر. خودتون میدونید که چقدرر دوستون دارم مهربونترینم. 


سلاااام من برگشتممم smiley

حالا بگو چی شد که یادم به اینجا افتاد واای امروز دو روزه اول صبح اووونقد خوابم میاد که اصلن توان ایستادن در برابرشو ندارم بدجووور دلم خواب میخواد اما خب اصلن امکانش نیست تا اینکه به این نتیجه رسیدم بیام اینجا و شروع کنم به نوشتن بلکه این خوابه پرید اما بذارید از خبرای این هفته بگم تو این دو روز گذشته یعالمه کار کردم روز جمعه رو که کامل مشغول خونه تی بودم اخه مامانامون دارن میاااان blush و من سر از پا نمیشناسم میخواستم خونه تمیییز باشه وقتی میان و نتوننن هیچ لکه ای رو جایی ببینن واسه همین جمعه کل آشپزخونه با من و اتاقا هم با جوون دلم بود تمیزکاریش که بعدشم رختا رو جمع کردیم و یه حال اسااسی به خودمون دادیم و اماده اومدن به روز جدید شدیم با خواب آخرشبمون روز شنبه بازم استرس اینکه اومدنم سر کار چجوری میشه چون آخر ماه بود گذشت اما هرجوریم که بشه بازم حاااالم خووووبه توکل کردم به خودتون مهذربونم و ایمان دارم که اونچه بهترینه پیش میارید دیروز هم رفتم آرایشگاه و یه حالی به ابرو و صورتم که پر از مو شده بودن دادم و حساابی ترو تمیزشون کردم راستیییی شب یلدا رو یادم رفت بگم شب یلدا از عصر شنبه که برگشتم خونه سر راه نون و خرمالو خریدم و مشغول درست کردن سمبوسه شدم و کنارش ظرف میوه رو چیدم و پای سیب زمینی هم کنار سمبوسه ها درست کردم و بعد با جو.ن دالم انارا رو دون کردیم و سفره قشنگمونو چیدیم بعدم من رفتمو موهای خوشگلمو فر کردم و دوتایی آماده گرفتن عکس کنار میز یلدامون شدیم خلاصه که حساااابی چسبید و حرف زدن با خانواده هامون از طریق ویدیو کال حالهر دوتامونو بهترتر کرد. امروزم که دوشنبه س ت و اومدم سرکار و منتظرم هر چه زودتر خوابم بپره تا انرژیم برگرده

مهربونم بابت همه چیییز ممنوننننم و سپاااس بابت تمام نعمتای قشنگی که بهمون دادین و مهمتر از اون نعمت سلامتی و آرامش و دل خوش

روزی همه بنده هاتون کنید مهربونم.


سلاااام به مهربونترینم

رسیدیم به روز تولدم روزیکه شما صلاح دونستید و من رو وارد این دنیا کردین و از اون روز شروع شد زندگی من شروعی که پر بوده از تجربه و یاد گرفتن و رشد کردن و در این بین چقدررر تغییر بوده چقدر فهمیدن و یاد گرفتن تو اووج ناامیدی برام چنان آتشی از نور ساختین که روحم پرواز کرده به سمتتون و هر وقت نگران بودم و دلتنگ و هراسناک از اینکه منو یادتون رفته جوری خجالت زده م کردین از نگاه و توجهتون که حض کردم از اینهمه عشق گاهی میمونم من عاشقم یا شما من عشق رو در حضورتون خووب جوری حس میکنم یجوری بهم عشق ورزیدین که همیشه پشتم گرم بوده به اینکه تو اوج سختی هم شما هستین و میتونم دلمو قرص کنم به بودن بهترین کنارم مهربونم شما بعد از یه دوره سختی چنانی بهم عشق زندگی و زیبایی دادین که نمیتونم بگم چقدر حالم عااالیه مهربونم تو روز تولدم تو خونه خودم منتظرم که مامانم اینا بیان با جون دلم به همراه ماشین قشنگمون و من سر کارم و منتظرم عصرشه برم خونه آماده اومدنشون شم چی میتونه به قشنگی این حال باشه و فراتر از همه اینها شما هستین حس حضور شما کنارم که پرم میکنه از حال خووش مهربونم فقط شما میتونید متوجه شید که چقد دوستون دارم اینکه گوشین زنگ بخوره ببینی باباته و تماس گرفته تولدتو تبریک بگه که دیگه آآخرت حال خوووبه مررررسی مهربونم بابت اینهمهه حال خووب این حال خوبو مهربونم به تمام بنده هات بچشون بخصوص تو این شرایط بد اقتصادی این دلخوشیها رو برا آدما پررنگ کنید مهربونم شما میتونید هر حالی رو تغییر بدید مهربونم ازتون خواهش میکنم حال دلهای مردم کشورم رو خووب کنید راهشو من نمیدونم اما شما خووب میدونید خواهش میکنم حالها رو به بهترین حال تغییر بدید، امروز ازتون نعمت بزرگ سلامتی و دل خوش رو کنار کل خانواده م با همین حال و سلامتی ازتون خواستارم مهربونم و نعمت بزرگ ایمان و توکل به شما رو ازتون میخوام بابت بودنتون و حال خوبمون هزار هزار بار سپاااااس


سلام مهربونم 

دلم بدجووور داره مث سیرو سرکه میجوشه اینکه قراره چه انفاقی بیفته خیلی دیوونه کنندس خداجون خودتون کمک کنید مردم ما دیگه توان جنگ رو ندارن اونقد شرایط مردممون داغون هست که دیگه از جنگ دووم نیارن خدایا مهربونترینم خودتون کمک کنید که به خیر بگذره و این جنگ ادامه پیدانکنه فقط شمایید که میتونید یه تغییراتی تو یه مشت آدم دیوانه ایجاد کنید ک جلوی این کارو بگیرن مهربونم کشور ما پر شده از استرس و بدی برای مردممون واقعن دیگه تحمل این یکی هم کنار باقی بدبختی های مردممون سخته خداجونم خودتون بخیر بگذرونیدش ایشالا یک هفته دیگه بیام و با آرامش بنویسم که هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چیز در امن و امانه


مهربونترینم من امروز با تمام وجود ازتون یه درخواست دارم ازتون میخوام منو به جایی برسونید که بتونم دست خیلیااا رو بگیرم و بشم یه منجی برای براورده کردن آرزوی خیلیها من در خودم میبینم که تواناییشو داشته باشم اما مسیرشو نمیدونم از کجاست و اونو شما هستید که میدونید مهربونم ازتون میخوام با تمام وجودم که از هر طریقی که صلاح شماست و میدونید منو به اونجا برسونید تا در کنار خانواده خوبم بتونیم به خیلیها کمک کنیم نه قدرت میخوام و نه دیده شدن فقططط میخوام تو خلوت خودم و جون دلم دوتایی کنار فرزندانمون غرق لذت کمک شیم و مث الان اشک شوق بریزیم از دیدن خوشحالی اونهایی که تونستم به آرزوهاشون برسونمشون میدونم که اون روز خواهد رسید ایمان دارم که هدفتون از خلق من یه همچین چیزی بوده


سلااام مهربونترینم

صبح قشنگ شما بخیر ( خب دوست دارم به شما که عزیزترینم هستین هم صبح بخر بگم حتی اگه مسخره بنظر برسه) اومدم بگم دوستون داااارم مهربونترینم خیلیی خیلیی دوستون دارم بار آخری که نوشتم زمانی بود که فک میکردم قراره جنگ شه بین ایران و آمریکا اما هیچ اتفاقی نیفتاد فقط خواستن حال روح ماها رو داغون کنن که کردن روزهای سختی بودن اینکه هر روز صبح بیدار شی و یه خبر خیلی بد از مرگ هم وطنات ببینی خیلی دردناکه و دردناکتر اینکه اصلن اون بالاییای حکومت براشون مهم نباشه مرگ اینهمه آدم بدست خودشون راستش یه ناامیدی خیلی بد ود برا هممون اینکه چجوری میشه آدما اینقددد بی وجدان و سنگدل میشن که اصلن براشون مرگ انسانها مهم نیست اما یهو تو وسط اونهمه ناامیدی یهو یه فایل صوتی بدستم رسید که از امید حرف میزد و تموم شدن این روزها و امید به آینده ای روشن و قشنگ که شد یه انرژی خیلییی زیاد برای من و دوباره شرو کردم به ادامه یه زندگی پراز امید و همین شد که دنبال چیزای قشنگ گشتم و وارد دنیای دوباره هنر شدم که روحمو قویتر از قبل میکنه تو این مدت یه تجربه که باعث شد یکم حال روحم بد شه توجه خاص جون دلم به کسی جرز من بود که تصمیم گرفتم بگم بهش تا اروم کنم خودمو نمیدونم درست یا غلط بودنشو اما هرچی که هست روحم اروم شد بعد گفتنش و امیدوارم دیگه تکرار نشه از طرفش میتونم بگم فقط همین یک مشکلو داریم با هم اون میگه من بدبینم درحالیکه خووب میدونه اینجوری نیست و بعدش با صحبتاش متوجه میشم که دقیقن اینی بوده که میگفتم اما شاید اون فک میکرده من متوجه نمیشم ولی الان عااالی هستیم میخوام هر روز یه خوبیشو براش جاار بزنم تا اعتمادبنفسشو بالا ببرم مهربونیاش درک کردناش دست و دلباز بودناش ، حس آرامش دادناش و اینکه من اصلن متوجه اینکه از دوتا خانواده ایم نشدم درش و این نمیدونم خوبه یا بد و تو رانندگی بهش گیر ندم بذارم کار خودشو کنه مطمعنن اون بیشتر از من بفکر و مراقبه زمان رانندگی پس من با گفتنام فقط اعتماد بنفسشو کم میکنم که نمیخوام بذارم اینجوری شه اما کارهنریام و ارتباطمون با خانواده هامون که حال هردوتامونو خیلیی خوب میکنه پس باید در حد تعادل ادامه ش بدیم و به کمکتون نیاز دارم مهربونم برا راه انداختن یه کار هنری قشنگ کنار کارم تا روحمو قویتر از قبل کنه و اینکه از هیچ چیز منفی حرف نزنم دیگه و فقط مثبتها رو ببینم و بگم تا قشنگی ها بیاد طرفم و برا خانواده هم همینو بخوام مهربونم خواهش میکنم کمک کن خواهرم که بنده خوبتونه رو کمکش کنید که یکم حال روحیش بهتر از اینی که هست شه


سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین

منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 

1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی اول آب بریز بعد شیشه رو پاک کن در حالیکه همه اینها رو اون بخوبی میدونه و من فقط با گفتنشون باعث میشم اعتماد بنفسش رو هر روز کم و کمتر کنم و از من دور و دورتر میشه و دنبال آدمی میگرده که بهش حس اعتماد بنفس بده چیزی که از کودکی در برابر داداشش همیشه نادیده گرفته شده و همین اعتمادبنفسش رو تا حد خیلییی زیادی کم کرده پس من باید جبرانش کنم براش بدون اینکه متوجهش شه  (( پس از تاریخ امروز 19 بهمن 98 تحت هیییچ شرایطی راجع به رانندگیش بهش گوشزد نمیکنی قراره برید بهبهان خیلی فرصت خوبیه که بهش اعتماد بنفس بدی و بهش نشون بدی که خودش باید از عهده کارش بر بیاد پس بهش میگی موبایلشو وصل کنه از اول و بذاره جلوش تا خودش ببینه مسیرو تا تو بخوای بهش منتقل کنی هم طول میکشه هم اینکه استرس میگیری برای مسیر پس بگو خودش از عهده ش راحتتر از تو بر میاد و اینکه بگو همگی مسایل مربوط به راه و رانندگی با اون و همه خوراکی ها و آرامش ها با من خواهد بود پسهر کسی وظایفشو خودش باید به بهترین شکل برعهده بگیره و همینطور هر مسیری که خودش درستتر میدونه همونو انتخاب کنه چون تو مطمعنیجوون دلت بهترین راه رو انتخاب میکنه و تو پشتت بهش گرمه))

2- هر وقت کاری رو بهش میسپارم اگه اشتباهی کنه بهش گوشزد میکنم که باز بد انجام دادی مث میوه خریدن که دیگه خودم میرم انجام میدم و این خوب نیست باید بهش بسپری (( هر وقت میوه خواستین بهش بگو من همرات میام تو برو بخر من میشینم تا بیای بذار خودش بره خرید کنه اگه هم اشتباه کرد بروش نیار فقط بار بعد قبل خرید بهش بگو مثلن یکم درشتترشو انتخاب کن یا فلان یا بهمان))

3- راجع به در نظر گرفتن پول و این چیزا بذار خودش تصمیم مبگیره چطور استفاده کنه از پولش تو اون پول رو بهش بده تا خودش خرجش کنه و به تو نیازمند نباشه

و درمورد هیچ چیزی بهش مشاوره نده مگه اینکه خودش ازت بخواد

4- تو هیییچی برا خودت کم نذار برعکس به همه چیزهایی که نیاز داری استفاده کن و بخر برا خودت چیزی کم نذار اگه اون چیزی نخواست مجبور نیست بخره از قبلیاش استفاده کنه اما تو چیزی رو نگو

5- راجع به هدیه روز مادر تو هیچی نگو بذار ببین خودش چیکار میکنه بعدن برای مادرت توضیح بده که اونموقع پول تو دستت نبوده و .

6- راجع به رهن دادن خونه تو هیییچی نگو بذارخودش تجربه کنه و خودش ازت نظر بخواد اونموقع هم تو یجوری بگو که خودش حتمن بهتر از هرکسی میدونه

7- جلو خانواده ت ازش خووب بگو و بگو که چقدرخووب رانندگی کرده مسیرو باعث آرامشت شده و اینکه خیلی عالی خرید میکنه و بهترین چیزا رو میخره


سلام مهربونم

امروز بعد از یک هفته که از سفر برگشتیم دلم خواست باهاتون نوشتنی حرف بزنم تو این یک هفته یه چیزایی حالمو عاالی کردن بازگشت دوباره به سمت کتاب ملت عشق و پیشنهادش به یه آدم خووب که اونم مشتاقانه داره  میخونه کتابو چقد خووبه پیدا شدن آدمی سرراهت که افکار و علایقش بهت شبیه باشه فاطمه انسان دوستداشتنیه و هزااران بار شکر بابت قراردادنش سر راهم مهربونترینم میدونم که هر لحظه حواستون بهم هست و نمیذارید هیچجایی دچار ناراحتی و ناآرومی شم اینجا برام ارتباط با بچه ها سخت شده بود اونقد که حس میکردم بهتره باهیشکیی حرفی نزنم چرا که برای خودم بد میشه اما با قرار دادن فاطمه سر راهم اینو بهم نشون دادین برا بارهای مکرر که مراقبم هستین و چه پشت گرمیی بالاتر از توجه شما گاهی روزا میشینم و به این فکر میکنم که قراردادن زندگیم سر راهمم جز کار شما کار هیشکییی نبوده اینکه دونفری که نیازشون آرامشبوده رو سر راه هم گذاشتین و همه چیز یهویی بخوبی پیش میرفت یه جور عجیبی به هرچیزی که نیاز بود بهترینش جوور میشد الان که مینویسم اینا رو اشک میاد تو چشام که چقدددددددددددد تو این مدت حضورتونو پررنگ حس کردم چقد تو تک تک کارامون بهم نشون دادی که این پیوند از طرف شماست هییچ وقت فراموش نمیکنم اون اطمینانی که شما به دلم انداخته بودین که با وجود نگرانی همه خانواده که حسش میکردم اما من پر بودم از حس اطمینان به شما و انتخابی که شما سر راهم قرار میدین که دقیقن همون اتفاق افتاد برای من و من با انتخابم برای ادامه زندگی تو یه شهر با فاصله 700 کیلومتری از خانواده م وارد یه زندگی جدید شدم و دلم آرووم بود از اینکه هیشکیی هم که نباشه شما هستین پشت من و همون هم شد الان هم بعد از 7 ماه زندگی مشترک ذره ای حس نکردم میتونستم بهتر ازین خوشبخت باشم واینجا هم با وجود خوب بودن همسرم کنارم باز هم پشتم فقط به شما گرمه و خوشحالم از بودنتون برای کارم هم همهه چیز حضور شما رو بهم نشون میداده و میده و من آروومم به بودنتون گاهی فکر میکنم مگه تو دنیا حسی بهتر از داشتن شما هم هست؟؟؟؟؟؟ وقتی شما هستین همه چیز قشنگترین حالتو داره شاید دلت یه چیزایی بخواد که نتونی فعلن فراهم کنی اما باوجود شما حتی اون نداشتنها هم بی اهمیت میشن امروز اومدم که از یه چیزای منفی تو این روزا بنویسم اما اونقد قشنگگگ حالمو تغییر دادین که ذره ای به این ویروس توجهم جلب نشد مهربونترینم خواهش میکنم این سختیها رو از مردمم بگیرید و جاشو به شادی و حال خووب بدین شما خووب میدونید که بدبختی اونها رو به اینجاها کشونده اما شاید اگه خالشون خوب باشه یکم بهتر از اینی که هستن بشن مهربونترینم شادی و سلامتی و نعمتهای خووب رو به مردم سرزمینم ارزانی کنین دوستونداااااااارم به اندازه توانم


سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین

منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 

1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی اول آب بریز بعد شیشه رو پاک کن در حالیکه همه اینها رو اون بخوبی میدونه و من فقط با گفتنشون باعث میشم اعتماد بنفسش رو هر روز کم و کمتر کنم و از من دور و دورتر میشه و دنبال آدمی میگرده که بهش حس اعتماد بنفس بده چیزی که از کودکی در برابر داداشش همیشه نادیده گرفته شده و همین اعتمادبنفسش رو تا حد خیلییی زیادی کم کرده پس من باید جبرانش کنم براش بدون اینکه متوجهش شه  (( پس از تاریخ امروز 19 بهمن 98 تحت هیییچ شرایطی راجع به رانندگیش بهش گوشزد نمیکنی قراره برید خیلی فرصت خوبیه که بهش اعتماد بنفس بدی و بهش نشون بدی که خودش باید از عهده کارش بر بیاد پس بهش میگی موبایلشو وصل کنه از اول و بذاره جلوش تا خودش ببینه مسیرو تا تو بخوای بهش منتقل کنی هم طول میکشه هم اینکه استرس میگیری برای مسیر پس بگو خودش از عهده ش راحتتر از تو بر میاد و اینکه بگو همگی مسایل مربوط به راه و رانندگی با اون و همه خوراکی ها و آرامش ها با من خواهد بود پسهر کسی وظایفشو خودش باید به بهترین شکل برعهده بگیره و همینطور هر مسیری که خودش درستتر میدونه همونو انتخاب کنه چون تو مطمعنی بهترین راه رو انتخاب میکنه و تو پشتت بهش گرمه))

2- هر وقت کاری رو بهش میسپارم اگه اشتباهی کنه بهش گوشزد میکنم که باز بد انجام دادی مث میوه خریدن که دیگه خودم میرم انجام میدم و این خوب نیست باید بهش بسپری (( هر وقت میوه خواستین بهش بگو من همرات میام تو برو بخر من میشینم تا بیای بذار خودش بره خرید کنه اگه هم اشتباه کرد بروش نیار فقط بار بعد قبل خرید بهش بگو مثلن یکم درشتترشو انتخاب کن یا فلان یا بهمان))

3- راجع به در نظر گرفتن پول و این چیزا بذار خودش تصمیم مبگیره چطور استفاده کنه از پولش تو اون پول رو بهش بده تا خودش خرجش کنه و به تو نیازمند نباشه

و درمورد هیچ چیزی بهش مشاوره نده مگه اینکه خودش ازت بخواد

4- تو هیییچی برا خودت کم نذار برعکس به همه چیزهایی که نیاز داری استفاده کن و بخر برا خودت چیزی کم نذار اگه اون چیزی نخواست مجبور نیست بخره از قبلیاش استفاده کنه اما تو چیزی رو نگو

5- راجع به هدیه روز مادر تو هیچی نگو بذار ببین خودش چیکار میکنه بعدن برای مادرت توضیح بده که اونموقع پول تو دستت نبوده و .

6- راجع به رهن دادن خونه تو هیییچی نگو بذارخودش تجربه کنه و خودش ازت نظر بخواد اونموقع هم تو یجوری بگو که خودش حتمن بهتر از هرکسی میدونه

7- جلو خانواده ت ازش خووب بگو و بگو که چقدرخووب رانندگی کرده مسیرو باعث آرامشت شده و اینکه خیلی عالی خرید میکنه و بهترین چیزا رو میخره


سلاام مهربونترینم 

از امروز تصمیم گرفتم در کنار درددلام تفسیرهایی که در حد فهم من هست از کتاب مثنوی معنوی حضرت عشق رو اینجا بنویسم که بعدها هروقت سر بزنم اینجا میزان رشد فهم خودم رو متوجه شم و شااید بتونه کمکی باشه برای شخصی.

تو نخواندی قصهٔ اهل سبا                         یا بخواندی و ندیدی جز صدا

از صدا آن کوه خود آگاه نیست                    سوی معنی هوش که را راه نیست

او همی بانگی کند بی گوش و هوش          چون خمش کردی تو او هم شد خموش

داد حق اهل سبا را بس فراغ                     صد هزاران قصر و ایوانها و باغ

شکر آن نگزاردند آن بد رگان                       در وفا بودند کمتر از سگان

مر سگی را لقمهٔ نانی ز در                       چون رسد بر در همی‌بندد کمر

پاسبان و حارس در می‌شود                      گرچه بر وی جور و سختی می‌رود

هم بر آن در باشدش باش و قرار                 کفر دارد کرد غیری اختیار

ور سگی آید غریبی روز و شب                   آن سگانش می‌کنند آن دم ادب

که برو آنجا که اول منزلست                      حق آن نعمت گروگان دلست

می‌گزندش که برو بر جای خویش               حق آن نعمت فرو مگذار بیش

از در دل و اهل دل آب حیات                      چند نوشیدی و وا شد چشمهات

بس غذای سکر و وجد و بی‌خودی              از در اهل دلان بر جان زدی

باز این در را رها کردی ز حرص                    گرد هر دکان همی‌گردی ز حرص

بر در آن منعمان چرب‌دیگ                          می‌دوی بهر ثرید مردریگ

چربش اینجا دان که جان فربه شود              کار نااومید اینجا به شود

 

در این بخش راجع به اهل سبا گفته شده که باوجود تمامی نعماتی که خدا به آنها داده بود هیچ تشکری در برابر آن نعمات نکردند و آن نعمات از آنها گرفته شد چنت نکته داره اینجا از نگاه من اول اینکه حتی خداوند هم از با همه بزرگیش و بی نیازیش به تشکر کردن در برابر نعماتی که میده توجه داره شاید از این طریق میخواد به ما انسانها بفهمونه که در برابر هر نعمتی چه از طرف خودش و چه از طرف هر انسان دیگه باید تشکر بشه تا شکر اون نعمت بجا اومده باشه ما انسانها از سگها که کمتر نیستیم، سگها وقتی یک نفر بهشون یه تیکه نون میده پاسبان در اون خونه میشن پس چرا ما انسانها در برابر همهه اون نعمتهایی که خدا بهمون داده شکر نعمت به جای نمیاریم؟؟!!!

 

چون فدای بی‌وفایان می‌شوی                    از گمان بد بدان سو می‌روی

من ز سهو و بی‌وفاییها بری                        سوی من آیی گمان بد بری

این گمان بد بر آنجا بر که تو                        می‌شوی در پیش همچون خود دوتو

بس گرفتی یار و همراهان زفت                   گر ترا پرسم که کو گویی که زفت

یار نیکت رفت بر چرخ برین                          یار فسقت رفت در قعر زمین

تو بماندی در میانه آنچنان                          بی‌مدد چون آتشی از کاروان

دامن او گیر ای یار دلیر                              کو منزه باشد از بالا و زیر

نه چو عیسی سوی گردون بر شود              نه چو قارون در زمین اندر رود

با تو باشد در مکان و بی‌مکان                     چون بمانی از سرا و از دکان

چون جفا آری فرستد گوشمال                    تا ز نقصان وا روی سوی کمال

آن ادب کردن بود یعنی مکن                       هیچ تحویلی از آن عهد کهن

چون مال کسان را می‌برد                     قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد

او همی‌گوید عجب این قبض چیست            قبض آن مظلوم کز شرت گریست

 

بیاد داشته باشیم که هرآنچه داریم از طرف بزرگ هستی است و وفا برترین صفت است برای هر انسان حتی قبل از مادر که واجب است وفا در برابرش خداوندی است که وجود آورنده آنهاست پس باید هماره وفاداری نسبت به اولین ایجاد کننده را در نظر داشت و در صورت بی وفایی آن دلگیری که ایجاد میشود نشان آنست که وفا کن . فراموش نکن اول بار چگونه بوجود آمدی.

 

قبض دل قبض عوان شد لاجرم                    گشت محسوس آن معانی زد علم

غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ                  غصه بیخست و بروید شاخ بیخ

بیخ پنهان بود هم شد آشکار                       قبض و بسط اندرون بیخی شمار

چونک بیخ بد بود زودش بزن                        تا نروید زشت‌خاری در چمن

قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن                       زانک سرها جمله می‌روید ز بن

بسط دیدی بسط خود را آب ده                    چون بر آید میوه با اصحاب ده

 

پس اگر قبضی ایجاد شد آنرا از بیخ و بن برکن چرا که این بیخ شاخه خواهد داد و بر اما اگر از بیخ کنده شود و بجای آن بذر خوبی کاشته شود بسط مییابد پس آن بسط را آب ده تا رشد کند و میوه دهد چرا که میوه آن زیباست.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها